Monday, January 13, 2014

از خواستگاری تا عروسی در بیلوار

در روستاهای بیلوار تقریبا مراسم خواستگاری  (خوازمنی )؛ عقد و عروسی یکسان بود شاید  بین خانواده هایی که وضع مالی بهتر  و فقیرتر بودن از لحاظ مالی و نوع غذا فرق داشت اما اصل و اساس یکی بود .
معمولا بزرگترها که با هم رفت و آمد داشتن دختر را میدیدن و به خانواده  پسرهای جوان معرفی میکردن در بیشتر موارد اصلا نظر دختر را نمی پرسیدن ، بزرگترها خواستگاری ( خوازمه نی ) را انجام میدادن و در یک جلسه  مهریه - شیر بها و وسایلی که از خانواده داماد به عنوان جهیزیه مشخص میشد   همین طور حلقه و طلا که بستگی به وسع خانواده داماد و موقعیت خانواده عروس مشخص میشد شامل گوشواره النگو -پنت و...
خانواده داماد میرفتن خرید اولین و مهمترین چیزی که میخریدن پیراهن خَسوتَرَکن که از جنس ساتن براق با گلهای شاد بود به قولی  وقتی عروس اینو میپوشه خسو (خانواده شوهر ) از غصه دق میکنن ...
خانواده داماد وسایلی که قرار گذاشته بودن همراه با لباس و طلا - حنا - شیرینی و جعبه ای چوبی (کات ) برای عروس میاوردن که در اصل اینها جهیزیه عروس بود و مقداری پول (شیربها ) برای حق شیر مادر ..و آینه
شب عروسی خانه عروس جدا مراسم داشتن و دست عروس را حنا می بستن معمولا شام آبگوشت میدادن و فردا ناهار پلو گوشت یا پلو خورشت . در خانه عروس رقص و آواز کمتر بود چون عیب میدانستن .
موقع غذا سفره پارچه ای جاشیه داری پهن میشد و چند تا مرد با پای بی جوراب و ناخنهایی که بخوبی چرک زیرش پیدا بود تند و تند نان ساجیها را سر سفره پرتاب میکردن ، به دست هر نفر یک قاشق روحی میدادن اون وسط سفره هم چند تا لیوان استیل یا روحی و چند پارچ دوغ میزاشتن .
یک نفر با حوله  یا  لنگی بر دوش و لگنی در دست و نفر دیگه با آفتابه مسی  مقداری آب رو دست هر مهمان میریخت و طرف با گوشه حوله دستشو خشک میکرد ....
در نهایت غذا میامد معمولا در مجمعه های کوچکی بود که بهش میگفتن شام خوری و غالبا دو نفر با هم شریک میشدن . هنوز غذا را تمام و کمال نخورده بودی که دو نفر یکی سینی بدست و یکی خودکار و دفتر بدست میامدن پیش سرپرست هر خانواده برای گرفتن دیدن عروسی و هر کسی دیدن میداد با صدای بلند اعلام میشد .
اما خانواده داماد از عصر شروع به رقص و آواز و سازدهل بود   بعد از ناهار عده ای از خانواده داماد هلهله کشان دنبال عروس میرفتن یکی از نزدیکان داماد ( پدر یا برادر ) کمر عروس را با شالی می بست  و بسته ای نخود کشمش و نقل داخل شال میگذاشت به نیت اینکه صاحب فرزند شوند و عقد نامه را زیر پای راست عروس میگذاشتند از رویش رد شود به نیت دوام زندگی و اینکه از هم جدا نشوند و دختر با قهر منزل پدر نیاید   سپس  پارچه توری قرمز روی صورت عروس میکشید . عروس و خانواده ش گریه کنان از خانه بیرون میامدن . وسایل و جهیزیه  را بار میزدن همون وسایل بعلاوه اینکه یه سری جزئیات اضافه میکردن مثل تسبیح و دسمال هوریشم (دستمال ابریشم 4 گوش کوچولو ) و مقداری نقل داخل کات میزاشتن و آینه را یکی از خانواده عروس میگرفت . افراد زیادی همراه عروس نمیرفت یکی آینه را میگرفت و یکی از زنان مسن فامیل به عنوان پا خسو در اصل برگه سلامت دختر بود .
همه  مردم از پنجره و پشت بام همدیگر رو کنار میزدن که مراسم رو ببینن . خانواده داماد هلهله کشان روی سر عروس نقل و شکلات میریختن و شادی میکردن . عروس و پاخسو را سوار بر پیکان و بقیه سوار بر وانت و بوق زنان با دستمالهای رنگی بدست روی ماشین چوپی میکشیدن ...
عروس را با شادی فراوان به منزل میاوردن و معمولا داماد میامد  عروس را به داخل هدایت میکرد موقع نشستن عروس داماد  پا روی پای عروس میگذاشت به نشانه اینکه  مرد قدرتمندی در زندگی شود و مقداری پول به کسی که آینه در دستش بود میداد  چون ورود آینه به منزل داماد نشانه روشنی و برکت و خوشبختی بود
ساز و دهل با قدرت بیشتری نواخته میشد و عروس و داماد را برای رقص میاوردن شاید یکی دو دور اونم بخاطر اینکه مردم شاباش کنند . یکی داد میزد
هی شاواز شاواز شاواز
دومی : مالی آوا
اولی در خزانه گی شکانیه
دومی : شکانیه
اولی : هزار گِله صد تومنی رشانیه مالی آوا ...
و اسم کسی که پول داده بود را اعلام میکرد و دو تایی میگفتن مالی آوا هیییییییییییی
در همین شور و حالی که مردم میرقصیدن عروس و داماد را به حجله میفرستادن . با صدای شلیک و تیراندازی همه شادتر میشدن چون از نجابت عروس مطمئن میشدن  ...
خلاصه مجلس به پایان میرسید و پاخسو با دریافت پول و هدایا خوشحال  به منزل عروس میرفت و معمولا بعد از سه روز عروس و داماد به دستبوسی خانواده عروس میرفتن .
یک هفته بعد از عروسی یک مراسم پاتختی (درپردگانه  - درپردانه ) میگرفتن بعد عروس را میبردن سر چشمه چند تکه ظرف بشوره  به این رسم  سرَِ آو  میگفتن ...

No comments:

Post a Comment