Wednesday, January 15, 2014

مراحل درست کردن ترخینه ( قسمت دوم )

معمولا اوایل شهریور بهترین زمان برای درست کردن ترخینه است چون هوا کمی ملایم تر  و از شدت آفتاب کاسته  میشد بقول محلی ها مرداد ماه (گا قور - از گرما گاو نعره میزنه ) است .
اولین کار تمیز کردن اتاقی مخصوص همین کاره و این در تخصص میم فاطمه و میم طاووس بود . میم فاطمه سریع تشتی آب و یک تکه سنگ صاف میاورد و شروع میکرد به سائیدن کف گلی اتاق تا صاف و یکنواخت بشه ، میم طاووس با موهای مشکی تا روی کمر که با مخلوط وسمه و حنا اونا رو سیاه پر کلاغی میکرد و دانه های رشک مثل مروارید از روی موها بیشتر نمایان میشد به این خاطر همه اهالی روستا بهش میگفتن طاووس رشکن خلاصه یک روزه اتاق آماده میشد .
روز بعد دیگهای بزرگ مسی ؛ قابلمه های بزرگ روحی و ظرفهای بزرگ سفالی لعابدار  را ردیفی کنار هم میزاشتن و از حدود یک سوم ظرف را دوچن (دوغ علیظ شور ) میریختن بعد همان مفدار آب اضافه میکردن و مخلوط را بهم میزدن . از طرف دیگه گندمهای پخته شده آسیاب شده (پتله ) را الک میکردن تا آرد اضافه گرفته بشه و قسمت زبر را یواش یواش به آب و دوغ اضافه میکردن البته به حدی که مایعات غالبتر باشه و یک مخلوط تقریبا شل بدست میامد حسابی بهم میزدن و در ظرفها را میزاشتن و با پاچه بزرگ و تمیزی رویشان را میپوشاندن .
بین 5 روز تا یک هفته طول میکشید تا مواد ترخینه آماده بشه (تره دوینه ) . هر روز این مواد را باید زیر و رو میکردن و چون گندم باد میکرد اگر از ظرف بالا زده بود اضافه شو تو ظرف دیگه میریختن و اگر سفت بود دوغ اضافه میشد واقعا کار مشکل و تخصصی بود هنگامی که احساس میکردن گندم و دوغ حسابی به خورد هم رفته  زمان گذاشتنش جلو آفتاب بود .
مامه حسین علی و چند تا مرد میرفتن کنار چشمه و پونه هایی که به اندازه نیم متر و بیشتر بلند شده بود می بریدن و روی پشت بام را با این پونه ها فرش میکردن پشت بام کامل پوشیده میشد از پونه بعد همون مردها ترخینه ها را در ظرفهای کوچکتر به پشت بام منتقل میکردن حالا نوبت خانمها بود با یک کاسه آب و دوغ برای خیس کردن دست مقداری از مواد به اندازه یک پرتقال بر میداشتن حسابی گرد کرده و در کف دست صاف میکردن و در مرکز دایره یک سوراخ میزدن برای اینکه زودتر خشک بشه  ردیفی کنار هم روی پونه ها می چیدن .
روز بعد گلهای ترخینه را پشت و رو میکردن و بعد از یکی دو روز آماده بود .




حالا نوبت تقسیم میرسید یک روز کامل مادرم اینها را بسته بندی میکرد از عمه و عمو گرفته تا عمو و عمه زاده ها ، همسایه ها ؛ خانم فلانی و فلانی ...
این همه زحمت دسته جمعی  ، سوای هزینه ها میشد یک بسته کوچک  تازه هدیه میدادی میگفتن این چیه ترخینه هاااااااا بچه ها دوست ندارن .... اما اینروزها ترخینه شده یک رویا و هر کسی آرزوی داشتنش رو داره . حاضرم  شخصا  تمام اون کارها رو انجام بدم به شرطی که به همان دوران برگردم و میدانم این یک آرزوی چرت و محاله ؛ اما خوشحالم که چنین روزهایی را تجربه داشتم و چه روزگار شیرینی بود ...
بیاد مادر عزیزم که همیشه مهربان بود و آداب دان 

No comments:

Post a Comment