Saturday, January 18, 2014

غذاهای زمان کودکی

امروزه علاوه بر پیشرفت تکنولوژی یه جورایی معده هم تغییر کرده یه جورایی طعم و مزه های کودکی فراموش شده ، معده ها هم دارن فرانسوی ، ایتالیایی و .... میشن چون مرتب پیتزا ، اسپاگتی ، سس فرانسوی و ... شده غذای اصلی  ما .
عذای زمان کودکی مخلوطی از مواد بود و عشق ، و عشق همون مادر بود که با آرامش و دقت غذا را می پخت  مثل الان ماکروفر و سرعت پخت نبود ، مادر با تمام وجود برای ما بود و همه عاشق بودیم  ؛ عاشق مادر  ...
 محبتها و دور هم جمع شدنها فراوان بود و ساده  ، یه آبگوشت ساده لذتش برابر کل زندگی بود  ، بوی نان و غذا تو همه کوجه پس کوچه ها را پر عطر میکرد  مثل امروز نبود که فقط بخوایم معده سیر بشه و خلاص ...
بین اقوام و فامیل هر کسی به یه چیز معروف بود یکی مربا ، یکی خورشت ، یکی دلمه ... و عجب لذتی داشت سیزده بدرهای دسته جمعی و دست پخت همه فامیل ...
یه غذاهایی بود که الان شاید اسمهاشم فراموش کردیم این روزا بچه های خودم حتی اسم بعضی غذاها رو نشنیدن چه برسه به اینکه خورده باشن .
زمان بچگی هام هر وقت یه تعطیلی پیش میامد مخصوصا تابستانها  بار و بندیل می بستیم و میرفتیم صحرا ، همینکه قزانجی رو رد میکردیم در دشت وسیع میان دربند که اون روزا گوشه گوشه ش پر بود از سبزیجات و سیفی جات ؛ مخصوصا اون هندوانه هاش برای من دیگه تکرار نشدنی شده .. همیشه از انجا کلی خرید میکردیم
همینکه میرسیدم  صحرا (ملک پدری ) بوی کدو را حس میکردم میم فاطمه  بعد از پختن نان کدو تنبل را میزاشت توی تنور و تا عصر در تنور را میبست غروب که میشد اونو در میاورد و معجونی بود این یه حسه که فقط باید تجربه ش کنی و کرنه اصلا ملموس نیست شاید بگی اه اه ... ولی بینظیر بود
اون نان و کره و شیراز (شیراج ) که غروب برامان لقمه میگرفتن با هیچ دیزرت  و میزرتی قابل قیاس نبوده و نیست ، آبگوشتی که مادرم می پخت مخصوصا اون دنبه هایی که با گوشت کوب حسابی له میکرد و نعنا داغ همراه لیته بادمجان و پیاز بقول پدرم روح آدم رو تازه میکرد ...
هر بار درست میکنم شاید شبیه اون غذاها باشه اما دیگه اون حس و اون مزه رو نداره و صد افسوس که با رفتن بزرگترها محبتها و حتی مزه ها هم رنگ باخته ...

No comments:

Post a Comment